ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
ملورینملورین، تا این لحظه: 8 ماه و 2 روز سن داره

*مادرانه*حس مادرنوشتنش سخت است!*

حس مادر نوشتنش سخت است!

حس مادر نوشتنش سخت است!   دختری مثل برگ گل زیبا وبه شیرینی (عسل )دارم عطر احساس می دمد در من گل سرخی که در بغل دارم روزي از باغ ياسها آمد در تمامي هستي ام پيچيد زندگي در وجود من گل كرد هر زماني كه دخترم خنديد گاهي احساس ميكنم بايد يك فرشته از آسمان باشد يا خداوند نورها ميخواست كوثر عاشقي روان باشد او به من هديه داد بال و پري كه تمام تكامل من بود مادري عاشقانه اي كه فقط امتیازی برای هر زن بود ..... شعر در حس من نميگنجد حس مادر نوشتنش سخت است دوست دارم ببينمش در اوج حس كنم تا هميشه خوشبخت است ...
30 خرداد 1392

رشد وتحول نوزادازیک تاسه ماهگی،دریک نگاه

رشد وتحول نوزادازیک تاسه ماهگی،دریک نگاه       شنوایی   قوه ی شنوایی،قوی ترین حس نوزاد است. آواهای همه زبان هاراتشخیص می دهد. صدای مادرش رامی شناسد. سیلاب های شبیه به هم راتشخیص می دهد. تفاوت زبان مادری رااززبان های دیگرتشخیص می دهد.   بینایی فقط درفاصله های نزدیک می تواندبه وضوح ببیند. چهره پدرومادرش رامی شناسد. تصاویررنگی راترجیح می دهد. لامسه به تماس پوست به پوست نیازدارد. بویایی بوی مادرش رامی شناسد.   چشایی نسبت به طعم های اصلی(شیرین،شور،تر...
29 خرداد 1392

چکیده:تولدنوزادونخستین روزهای زندگی

    حس بینایی کودک،نقطه ضعف اوست؛اما به تدریج بابه تکامل رسیدن دستگاه بینایی،دیداوبهتر  می شود.بنابراین دقت بینایی،حس کردن تضادنورهاودرک جزئیات، طبق برنامه ریزی ژنتیک بدن،به رشد وتکامل دست می یابد. حس شنوایی نوزاد فوق العاده است.دربرخوردبا محرک های بینایی وشنوایی،اوبیشتربه محرک های شنوایی توجه می کند. در نخستین روزهای تولد،تجربیات نوزاد آنقدراندک است که عملا ازاین دنیا چیززیادی نمی داند. بااین حال سرعت فراگیری او دراولین روزهای آشنایی وسازگاری با دنیای جدید،بسیاربالاست.  اواین توانایی رادرارتباط بامادرخود،درلحظه های گران بهای شیرخوردن،استحمام ونازونوازش به دست می آورد. نوزا...
28 خرداد 1392

چگونه نوزاد با دیگران ارتباط برقرارمی کند؟

به راستی چگونه یک نوزاد برای ارتباط با مادر خودودیگران،ازتوانایی های خویش کمک می گیرد؟ هر ارتباطی دوطرفه است.بنابراین پدرومادرباید دراختیار کودک باشند.البته انجام چنین وظیفه ای با توجه به مشکلات وبی خوابی های شبانه ی این دوران بسیار مشکل است. به همین دلیل پدرومادربایدازهرفرصتی برای استراحت استفاده کنند.هرچه پدرومادرسرحال ترباشند،بهتر می توانندبانوزادخودارتباط برقرارکنند. زبان بدن وصورت          نوزادی که باآرامش وهوشیاری و چشمان بازبه اطراف می نگرد،نشان می دهد که درپی برقراری ارتباط با شماست.درچنین حالتی اوکمتر تکان می خوردوبه خوبی به اطراف خود توجه می کند،به حرف های شماگوش می دهدوشمارا...
28 خرداد 1392

این سه روز گذشته

 سلام به عزیز دل مامان بابا دختر گل من ملورین چها رشنبه بیست ودوم خرداد ،ساعت یازده ونیم شب بود، بابا می خواست بره سر کار وشما تو بغل بابا بودی ،من و منا وپریسا هم نشسته بودیم وشما هم واسمون دلبری می کردی . یه مدتی بود که سعی می کردم که بهت یاد بدم دست بزنی وحالا خودت یک دفعه شروع کردی به دست زدن، خیلی دوست داشتنیه لحظه هایی که یه کار جدید یاد می گیری. پنجشنبه هم تولد آرتین کوچولو پس ر دوست د وران دانشگاه مامانه، ماهم دعوت بودیم .آرتین حدودا دوماهی از شما بزرگتره عزیزم. خاله محدثه هم اومد. خیلی بهت خوش گذش ت .از اول که شروع کردی به نانای نای کردن تازه همه رو نگاه می کردی که یعنی واست دست بزنن. ک...
24 خرداد 1392

حرکات بدنی

ماهیچه های یک نوزادکامل ازیک قدرت واقعی برخورداراست.زیراحرکت روزانه دررحم مادر به خوبی باعث ورزیدگی آن می شود.   ماهیچه های یک نوزادکامل ازیک قدرت واقعی برخورداراست.زیراحرکت روزانه دررحم مادر به خوبی باعث ورزیدگی آن میشود.توانایی عضلانی نوزاد درمعاینات پزشکی سنجیده می شود.بدین ترتیب که نوزاد را دروضعیت های مختلف بدنی مجبور به استفاده ازماهیچه ها می کنند. ماهیچه های سر،ضعیف ترین ماهیچه های بدن نوزاد است.او نمی تواند بیش از چند ثانیه سر خودراعمودی نگه دارد.در بدن بزرگسالان،سردوازده درصدازوزن فردراتشکیل می دهد؛درحالی که این وزن دربدن نوزادیک چهارم کل بدن است؛سر نوزاد هرلحظه به این طرف وآن طرف تکان می خورد.زیرا نمی تواند به تنهایی...
22 خرداد 1392

وزن گیری

سلام فرشته کوچولو   پری شب(جمعه)خاله منا یه سراومدخونمون بابا خوابیده بود ،کتفش درد می کرد .خاله یه کمی موند موقع رفتن گفت :که ماهم بریم ،نمی خواستم برم اما بعد تصمیمم عوض شد . باخودم گفتم که میرم می مونم صبحم شمارومی برم مرکز بهداشت برای اندازه گیری وزنت. باباهم که شب می خواست بره سر کار. آماده شدیم از باباخداحافظی ک ردیم و رفتیم .وقتی رسیدیم شماروبردم پارک دم خونه مامان بزرگ وکلی تاب وسرسره بازی کردی . برگشتیم خونه مامانی ،نمی دونم چراهمش ب ی تابی می کردی گریه می کردی .  شب خوب نخوابیدی منم همین طور ؛صبحم زود بیدارشدی من که چشمام باز نمی شد. مامان جون اومد تو اتاق وشمارو باخودش برد .یه دفعه دی...
19 خرداد 1392

ریزه میزه

                                                                                                                                        ...
16 خرداد 1392